شهرزاد گفت: ای مَلِک جوانبخت! آن جوان با تاجالملوک گفت که: آن مکان به شادی من بیفزود ولی هیچ آفریده در آنجا نیافتم و به انتظار محبوبه در آنجا بنشستم تا این که دو سه ساعت از شب بگذشت و آن پریزاد نیامد. رنج گرسنگی مرا فروگرفت...
ادامۀ قصه را اینجا گوش کنید.
- ۰۳ خرداد ۹۶ ، ۲۳:۱۵