حکایتِ هزار و یک‌شب

حکایتِ هزار و یک‌شب

هزار و یک شب، هزار و یک قصّه بشنوید:

در کانالِ «شهرزادِ قصه‌گو»👇🏻

T.me/ShahrzadeQessegoo

سایت:
www.ShahrzadeQessegoo.ir

پیوندها

چون شب یکصد و پانزدهم برآمد

سه شنبه, ۲ خرداد ۱۳۹۶، ۱۱:۲۷ ب.ظ

شهرزاد گفت: ای مَلِک جوان‌بخت! آن جوان با تاج‌الملوک گفت که: چون پیشانی‌اش به میخی آمده بشکست و خون از جبینش روان شد، پس خاموش گشت و هیچ سخن نگفت. برخاسته کهنه بسوزانید و به زخم جبینش بگذاشت و با دستارچه‌اش فرو بست و خونی که بر بساط ریخته بود پاک کرد  و این کار که من با او کردم...

ادامۀ قصه را اینجا گوش کنید.