حکایتِ هزار و یک‌شب

حکایتِ هزار و یک‌شب

هزار و یک شب، هزار و یک قصّه بشنوید:

در کانالِ «شهرزادِ قصه‌گو»👇🏻

T.me/ShahrzadeQessegoo

سایت:
www.ShahrzadeQessegoo.ir

پیوندها

چون شب یکصد و چهاردهم برآمد

دوشنبه, ۱ خرداد ۱۳۹۶، ۱۱:۰۳ ب.ظ

شهرزاد گفت: ای مَلِک جوان‌بخت! آن جوان با تاج‌الملوک گفت: چون دو روز به سر رفت، دختر عمم با من گفت: دل خوش‌دار و همت بلند کن و جامه بپوش و به‌سوی وعده‌گاه برو. پس دختر عمم برخاست و جامه بر من بپوشانید و با گلابم معطر ساخت. من نیز با عزیمت محکم از خانه به در آمدم و همی رفتم تا به همان کوچه رسیدم ...

ادامۀ قصه را اینجا گوش کنید.

نظرات (۱)

  • زهرا دهقان‌دهنوی
  • درود ببخشید روایت داستان بصورت بازنویسی شده است؟ سپاس
    پاسخ:
    سلام
    نسخۀ اصلی کتاب به زبان عربی هست که عبدللطیف طسوجی دو قرن پیش به زبان فارسی برگردانده.