نویسندگان: حسین حسنپور آلاشتی، سوگل خسروی
نتیجه گیری: با توجه
به اینکه
هزار و یکشب کتابی است ترکیب شده از آداب و رسوم و فرهنگ ملل مختلف هند، ایران، عرب،
یونان و ... بنابراین
ریشه و عوامل زن ستیزی در این اثر را باید در فرهنگ و عقاید ملل مشرق زمین جست. در
آیین هندو، بودایی، زرتشتی و اسلام اگر چه زن در ظاهر ارج و مقام والایی دارد اما در عمل ارزش چندانی ندارد و در ادبیات و فرهنگ این ملل، زن موجودی است پست و ضعیف، حیلهگر، شهوتران، خیانتکار، بیوفا و سستعهد. زنی
که به
دلیل توان جسمانی ضعیف تر، از نظر فکری و ذهنی نیز ضعیف تر تصور می شود. در نگاه تک بعدی مرد سالار این جوامع، زن موجودی منفعل و مغلوب است که برای مرد آفریده
شده و از خود هویتی مستقل ندارد.
بر خلاف
آنچه اغلب تصور می شود زنان هزار و یکشب
فقط زنان حیلهگر و نیرنگ باز نیستند بلکه در هزار و یکشب
با شخصیت
های متنوعی از زنان روبروی می شویم، زنان پرهیزکار، زنان مدبر و باهوش، زنان عاشق، کنیزها، عجوزها، زنان ساحر و ... آنچه باعث شده است همه زنان هزار و یک شب حیله گر و منفی دانسته
شوند، این است که تمام شخصیت های زن این داستان ها، به نوعی از هوش و درایت بیشتری نسبت به مردان برخوردارند
و برای
هر مشکلی
چارهای دارند. از آن جایی که ما میراث بر جامعه ای هستیم که در آن عقل مذکر حکومت کرده است بنابراین شگفت نیست که تاریخ و فرهنگ و ادبیات ما هم نگاه و اندیشه ای مردانه داشته است. در هزار و یک شب، زن یا فعال است که در آن صورت موجودی است حیله گر و خبیث و لکاته یا موجودی منفعل که در آن حال زیباست و خواستنی و اثیری. در جامعه مردسالار و با تفکر مردانه که زنان از نازل ترین شأن شخصیتی و اجتماعی برخوردارند
و از
حضور در فعالیت های اجتماعی و فرهنگی محروم
اند، زنی که شاهد خیانت شوهر و نادیده گرفتن خود از سوی او است، زنی که این چنین در مکتبی خوار می شود، طبیعی است که به دنبال راه های گریز و نجات خود به شیوه های مختلف است. بنابراین در بسیاری از موارد زایش زن فریبکار نتیجه و فرایند جور و ستمی است که جامعۀ مرد سالار و نظام ارزش های ظالم آن بر زن تحمیل می کند. پایان./
مقالههای خود را به نشانی shahrzadeqessegoo@gmail.com ارسال کنید.