حکایتِ هزار و یک‌شب

حکایتِ هزار و یک‌شب

هزار و یک شب، هزار و یک قصّه بشنوید:

در کانالِ «شهرزادِ قصه‌گو»👇🏻

T.me/ShahrzadeQessegoo

سایت:
www.ShahrzadeQessegoo.ir

پیوندها

چون شب سی و ششم برآمد

جمعه, ۶ اسفند ۱۳۹۵، ۱۱:۳۲ ب.ظ

شهرزاد گفت: ای مَلِک جوان‌بخت! به دلال گفت که گردن‌بند بگیر و همان هزار دینار زر را که گفتی بده. دلال چون حرف را شنید دانست که سرّی در کار است. گردن‌بند را نزد شحنه و والی شهر برد و گفت: این گردن‌بند از آنِ من بود و این مرد از من دزدیده است و خواهم که آن را از او پس بگیری. من در دکان دلال بودم که شحنه و دژخیم آمدند و مرا نزد والی شهر بردند. والی از من پرسید که این گردن‌بند را از کجا خریدی؟ من آن چه به دلال گفته بودم، به والی هم گفتم. والی خندید و گفت: تو دروغ می‌گویی. سپس دستور داد لباس مرا درآورند ...

ادامۀ قصه را اینجا گوش کنید.

نظرات (۱)

سلام

وقت بخیر

یک فایل آموزشی رایگان قرار داده اند در مورد افزایش فروش و درآمد از سایت و وبلاگ لطفا مطالعه نمایید :

http://kiafile.4kia.ir/info2/110604/1/

با سایت زیر هم آشنا شوید :

http://4kia.ir/?getsubsetid=11773

با دیدن این مطالب و این سایت و امکاناتش شگفت زده می شوید....

موفق باشید