حکایتِ هزار و یک‌شب

حکایتِ هزار و یک‌شب

هزار و یک شب، هزار و یک قصّه بشنوید:

در کانالِ «شهرزادِ قصه‌گو»👇🏻

T.me/ShahrzadeQessegoo

سایت:
www.ShahrzadeQessegoo.ir

پیوندها

۴ مطلب در دی ۱۳۹۵ ثبت شده است

شهرزاد گفت: ای مَلِک جوان‌بخت! بازرگانی بود دنیا دیده، سرد و گرمِ جهان و تلخ و شیرینِ روزگار چشیده. او همواره سفرهای دور و دراز نموده و بیشتر عمر خود را در سفر گذرانده. در یکی از سفرها همی رفت تا به نقطه‌ای رسید که هوا گرم بود. از فرط گرما، به زیر سایۀ درختی پناه برد و خواست لَختی بیاساید و و چون برآسود قرص نانی و دانۀ خرمای از خورجین به درآورد. خرما را در دهان نهاد و هستۀ خرما به قرص زمین فرو انداخت و چون هستۀ خرما بر زمین انداخت، ناگهان عفریتی  را با تیغِ کشیده پیش چشمش عیان بدید ...

ادامۀ قصه را اینجا گوش کنید.

  • ۳۰ دی ۹۵ ، ۲۱:۲۷
  • سَرو سَهی

دهقانی مال و منال و رمۀ زیادی داشت و زبان جانوران را نیکو بدانستی. شبی که برای انجام کاری به طویله رفت، گاو را دید که سر در گوش درازگوش نهاده و با او نجوا می‌کند. دهقان از گفتار گاو دانست که بر زندگی خر حسد می‌برد و می‌گوید: نوش جان باد تو را این نعمت مجانی، راحت بخسب، اما من شب و روز در رنج و عذابم؛ گاهی شخم می‌زنم، گاهی به آسیاب می‌روم و کارهای دیگر انجام می‌دهم تا روز را به شب برسانم، اما تو راحت و آسوده ساعتی سواری دهی، پس در این آخور بخوری و بخسبی. الاغ اظهار داشت: تو اگر بخواهی نیز توانی چنین روزگاری داشته باشی. گاو گفت: چگونه؟ درازگوش گفت: حال من به تو یاد خواهم داد ...

ادامۀ قصه را اینجا گوش کنید.

  • ۲۹ دی ۹۵ ، ۲۰:۱۲
  • سَرو سَهی

حکایت کنند که یکی از ملوک آل ساسان، سلطان جزایر هندوچین، دو پسر دلیر و دانشمند داشت به نام شهرباز و شاه زمان. شهرباز که بزرگتر بود با تکیه بر دلیری و عدل و عدالت، قسمت وسیعی را بگرفت و به حکومت پرداخت. شاه زمان هم پادشاه سمرقند گشت. شهرباز و برادرش شاه زمان هر دو مدت دو دهه بر مقر حکومت خود به شادی روزگار سپری کردند. اما بعد از طی دو دهه و پس از گذشت بیست سال، شهرباز هوسِ دیدار برادر کرد. شهرباز وزیر خود را فراخواند و برای رساندنِ پیام خود او را به سوی شاه زمان گسیل داشت. شاه زمان همان روز خرگاه به بیرون فرستاد و دگر روز مملکت خویش را که سمرقند بود به وزیر سپرد و با زور برادر از شهر بیرون شد تا برای دیدار شهرباز روانه گردد ...

ادامۀ قصه را اینجا گوش کنید.

  • ۲۸ دی ۹۵ ، ۲۳:۵۶
  • سَرو سَهی

حکایتِ «هزار و یک‌شب»، خیال‌انگیزترین داستان دنیاست که تا امروز منبع الهام بسیاری از قصه‌های جهان، از جمله «تصویر دوریان گری» (The Picture of Dorian Gray) اثر اسکاروایلد، «رویای نیمه شب تابستان» اثر شکسپیر و «ریپ وان وینکل» اثر واشنگتن ایروینگ بوده است.

داستان به نقل از پادشاهی ساسانی که «شهرباز» یا «شهریار» نام دارد آغاز می‌شود و روایت‌گر آن «شهرزاد» دخترِ وزیرِ پادشاه است. بیشتر ماجرای هزار و یک‌شب در بغداد و ایران می‌گذرد و این قصه‌ها سرشار از خرق عادت‌ها و سلوک‌های عرفانی‌ست.

آن‌چه در اینجا خواهید شنید، از روی همان نسخۀ نادر و گران‌بهای سنگیِ هزار و یک‌شب است که به شما تقدیم می‌شود.

  • ۲۸ دی ۹۵ ، ۲۳:۵۴
  • سَرو سَهی