حکایتِ هزار و یک‌شب

حکایتِ هزار و یک‌شب

هزار و یک شب، هزار و یک قصّه بشنوید:

در کانالِ «شهرزادِ قصه‌گو»👇🏻

T.me/ShahrzadeQessegoo

سایت:
www.ShahrzadeQessegoo.ir

پیوندها

چون شب پنجاه و هفتم برآمد

سه شنبه, ۱ فروردين ۱۳۹۶، ۱۱:۰۹ ب.ظ

شهرزاد گفت: ای مَلِک جوان‌بخت! بازرگان در غایت شرمساری پیش رفته در پهلوی نزهت‌الزمان بنشست و گفت: ای خاتون! نام تو چیست؟ به پاسخ گفت: از کدام نام من پرسیدی؟ بازرگان گفت: مگر دو نام داری؟ گفت: نامی که از پیش داشتم نزهت‌الزمان بود و اکنون مرا نام غصةالزمان است. بازرگان چون این بشنید دیدگانش پر از سرشک شد و با او گفت: تو را برادری هست رنجور؟ نزهت‌الزمان گفت: آری، ولی روزگار میانۀ من و او جدایی افکنده و او در بیت‌المقدس بیمار است. بازرگان از گفتار خوش او به حیرت اندر ماند ...

ادامۀ قصه را اینجا گوش کنید.