حکایتِ هزار و یک‌شب

حکایتِ هزار و یک‌شب

هزار و یک شب، هزار و یک قصّه بشنوید:

در کانالِ «شهرزادِ قصه‌گو»👇🏻

T.me/ShahrzadeQessegoo

سایت:
www.ShahrzadeQessegoo.ir

پیوندها

چون شب سی و چهارم برآمد

چهارشنبه, ۴ اسفند ۱۳۹۵، ۱۱:۲۱ ب.ظ

شهرزاد گفت: ای مَلِک جوان‌بخت! پادشاه گفت: من چهار نفر شما را بکشم. مباشر زمین را به نشانۀ ادب بوسید و گفت: ای ملک! اجازه بدهید تا حکایتی برایتان بگویم. اگر از حکایت گوژپشت بهتر نبود، دیگر مجازید که ما را بکشید، ما از هم‌اکنون از خون خود در می‌گذریم. ولی اگر که حکایت شیرینتر بود، از خون ما درگذر. ملک اجازت داد و مباشر گفت: ای ملک! دوش با جمعیتی از قاریان قرآن در مجلس ختم بودم که کلام خدا را تلاوت می‌کردند. خوان گسترده شد و خوردنی بیاوردند ...

ادامۀ قصه را اینجا گوش کنید.