چون شب یکصد و سی و پنجم برآمد
دوشنبه, ۲۹ خرداد ۱۳۹۶، ۱۱:۵۸ ب.ظ
شهرزاد گفت: ای مَلِک جوانبخت! حاجب گفت کس نگذارم که به خانه اندر رود تا او را تفتیش نکنم، بدانسان که ملک فرموده. پس عجوز خشمگین گشت با حاجب گفت که: من تو را با ادب و خردمند میدانستم، اگر تو را حال دگرگون گشته من چگونگی با سیّده بگویم و او را بازنمایم که تو متعرض کنیزکان او همی شوی. آنگاه عجوز بانگ بر تاجالملوک زد و گفت: ای کنیزک! بگذر...
ادامۀ قصه را اینجا گوش کنید.