چون شب یکصد و سی و چهارم برآمد (بخش اول)
دوشنبه, ۲۲ خرداد ۱۳۹۶، ۱۱:۰۳ ب.ظ
شهرزاد گفت: ای مَلِک جوانبخت! عجوز به گریستن تاجالملوک رحمت آورد و گفت: دلشاد باش که تو را به مقصود برسانم. پس از آن برخاسته به نزد سیده رفت. دید که از غایت خشم که به کتاب تاج الملوک دارد گونهاش متغیر است. چون عجوز کتاب بدو داد خشمش افزون گشت و به عجوز گفت: نگفتمت که او از مکاتبۀ من در طمع افتد؟...
ادامۀ قصه را اینجا گوش کنید.