چون شب نود و سوم برآمد
يكشنبه, ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۱:۱۶ ب.ظ
شهرزاد گفت: ای مَلِک جوانبخت! ملک فریدون بیهوش افتاد. چون به هوش آمد شکایت به ذاتالدواهی برد که او بسی محتاله و مکاره بود و پلکهای سرخ و روی زرد و چشم احول و تن مجروب و موی سرخ و سپید و پشت گوژ داشت و آب دماغش پیوسته فرو میریخت. ولیکن کتب اسلام خوانده و به بیتاللهالحرام سفر کرده بود و در بیتالمقدس دو سال مانده بود که از ملتها آگاه شود و همۀ مکرها بیاموزد ...
ادامۀ قصه را اینجا گوش کنید.