چون شب دهم برآمد
يكشنبه, ۱۰ بهمن ۱۳۹۵، ۱۱:۰۳ ب.ظ
شهرزاد گفت: ای مَلِک جوانبخت! باربر همچنان در خانه نشست و بیرون نشد، از این روی دختران نگران گشتند و از او خواستند که خانه را ترک گوید. حمال گفت: اگر اجازت فرمائید امشب را در این جا به سر برم و فردا صبح از این جا خواهم رفت. دختر بزرگتر گفت: این امری محال است، ما نمیتوانیم مرد غریبی را در خانه جای دهیم. دو دختر دیگر که دلشان به رحم آمده بود قبول کردند و گفتند: مشروط بر آن که هرچه دیدی نپرسی. حمال که منتظر چنین موقعیتی بود شرط را کاملاً پذیرفت و گفت: من در گوشهای میخسبم و صبح روانه میگردم. دختر شرط را تکرار کرد که هر چه دیدی هیچ نگو و تا سوالی از تو نشد، جوابی مده ...
ادامۀ قصه را اینجا گوش کنید.