حکایتِ هزار و یک‌شب

حکایتِ هزار و یک‌شب

هزار و یک شب، هزار و یک قصّه بشنوید:

در کانالِ «شهرزادِ قصه‌گو»👇🏻

T.me/ShahrzadeQessegoo

سایت:
www.ShahrzadeQessegoo.ir

پیوندها

چون شب نهم برآمد

شنبه, ۹ بهمن ۱۳۹۵، ۱۱:۲۲ ب.ظ

شهرزاد گفت: ای مَلِک جوان‌بخت! بشنوید از دختر جوان که کمی از آب برکه برداشت و افسون بر آب‌ها خواند و آب بر برکه برافشاند و در حال، ماهیان به صورت آدمیان درآمدند و کوه‌ها و جزایر همه به حالت اولیه درآمدند و دختر روانۀ بیت‌الاحزان گردید و هر آن‌چه انجام داده بود به پادشاه گفت. ملک آهسته گفت: نزدیک‌تر بیا و دختر به نزد ملک آمد و گفت: بگذار پایت را ببوسم چون دست نمی‌رسد. ملک از جای برخاست ...

ادامۀ قصه را اینجا گوش کنید.

نظرات (۲)

  • محمد روشنیان
  • نوستالوژیک
    پاسخ:
    :گل
    سلام المیرا جان . دیشب بالاخره وقت گذاشتم که فایل ها رو گوش کنم از اول چون دیدم دیگه داره زیاد میشه و اگه گوش ندم ازت عقب میفتم ! خیلی خوب بود !!! من معمولا خیلی سخت خوابم میبره ولی دیشب اصلا متوجه نشدم چطوری خوابم برد! مرسی ! امیدوارم همین طور ادامه بدی تا آخر :)
    پاسخ:
    ان شاءالله :)