حکایتِ هزار و یک‌شب

حکایتِ هزار و یک‌شب

هزار و یک شب، هزار و یک قصّه بشنوید:

در کانالِ «شهرزادِ قصه‌گو»👇🏻

T.me/ShahrzadeQessegoo

سایت:
www.ShahrzadeQessegoo.ir

پیوندها

چون شب هفتم برآمد

پنجشنبه, ۷ بهمن ۱۳۹۵، ۱۱:۴۹ ب.ظ

شهرزاد گفت: ای مَلِک جوان‌بخت! چون ماهیان آن بیت بخواندند، دختر تاوه را سرنگون کرده از همان جا که در آمده بود دوباره ناپدید گشت. وزیر چون این بشنید گفت: این کاری عجیب است و نباید آن را از پادشاه پوشیده داشت. بنابراین نزد ملک آمد و پادشاه را از ماجرا مطلع کرد. پادشاه گفت من خود باید ببینم و صیاد را حاضر کنید. صیاد آمد. بدو گفتند که چهار ماهی بیاور و او نیز چنین کرد و چهارصد دینار زر نیز از پادشاه دریافت داشت. سپس وزیر به کنیزک گفت: ماهیان را همین جا و در نزد ما طبخ بنما تا ببینیم که چه رخ می‌دهد؟ ماهیان را به تاوه انداختند، ولی ...

ادامۀ قصه را اینجا گوش کنید.