نویسندگان: حسین حسنپور آلاشتی، سوگل خسروی
زن محوریترین و اصلیترین موضوع «هزار و یکشب» است که تقریباً در تمام داستانها نقش دارد و مهمتر اینکه هزار و یکشب اثری است که خلق آن به یک زن منسوب شده است. بنابراین بررسی نقش زن و جایگاه او در هزار و یکشب موضوعی است که از دیدگاههای مختلف جامعهشناسانه و روانشناسانه قابل بررسی و تفکر است. زن در هزار و یکشب موجودی شرور، عشوهگر، حیلهگر، شهوتران و خیانتکار توصیف شده که فقط برای فرونشاندن آتش هوس و شهوت مرد دانسته شده است. این مقاله درصدد است به این پرسش پاسخ گوید که چرا سیمای زن در هزار و یک شب تصویری ناخوشایند است و به کدام علل روانی و اجتماعی، زن این موجود ظریف و ستودنی، از جایگاه خود فرو میافتد و مظهر شر میشود تا جائی که برای نیل به اهدافش به مکر و حیله متوسل میشود؟ برخلاف آنچه اغلب تصور میشود زنان هزار و یکشب فقط زنان حیلهگر و نیرنگباز نیستند بلکه در هزار و یکشب با شخصیتهای متنوعی از زنان روبرو میشویم: زنان پرهیزکار و پارسا، زنان باهوش و مدبّر، عجوزها، کنیزها، زنان ساحر و ... . ریشۀ چنین دید و نگاه منفی نسبت به زنان را باید در فرهنگ و عقاید و باورهای ملل مشرق زمین جستجو کرد. با توجه به فرهنگ و تفکر مردسالار در این جوامع، و محدودیتها و محرومیتهایی که زنان با آن روبرو هستند و از بسیاری از فعالیتهای اجتماعی و فرهنگی محروماند، طبیعی است که به دنبال راههای گریز و نجات خود به شیوههای مختلف باشند. بنابراین زایش زن فریبکار نتیجۀ جور و ستمی است که جامعۀ مردسالار بر زن تحمیل میکند.
- ۱۱ فروردين ۹۶ ، ۲۳:۰۴