بررسی ریشههای زنستیزی در هزار و یکشب (قسمت سیزدهم)
نویسندگان: حسین حسنپور آلاشتی، سوگل خسروی
ریشه های زن ستیزی در تفکر جامعه هندی: تأثیر ادبیات هند بر هزار افسان پارسی کاملاً مشهود و بارز است. تأثیری در حد دگرگونی ساختاری و اختلاط تفکر و اندیشه. تاریخ هندوستان از منظر زندگی زنان، سیری جبری را طی می کرد. در آیین هندیان و در ریگ ودا که شامل گفت و گویی میان نخستین پدر و مادر شر است، می توان بارقههایی از یک داستانِ «مکر زنان» را کشف کرد. در این داستان زن با مکر و حیله می کوشد تا برادرش را به همسری فراخواند و این چنین نخستین گناه بشر را پی ریزی می کند. در هند به رغم وجود الهگان در هیئت خدایان، در عمل زنان در ادوار باستانی چندان مورد احترام نبوده اند و از آزادی کمی برخوردار بودند. آنها را نجس به حساب می آوردند و از حضورشان در مراسم قربانی هایمقدس ممانعت می کردند که با تثبیت پدرسالاری و آغاز عصر قهرمانی، زنان به مرور همین آزادی اندک خود را از دست دادند تا جائی که در عصر بودا، به موجوداتی پست و بی ارزش بدل شدند که چون دامی خطرناک رهروان حقیقی را از رفتن سوی نیروی بی انتهای هستی بخش باز می داشتند. بودا بیست و پنج قرن پیش گفت که زن تجسم شر است. دین خود جایی برای زنان قائل نیست. او دین بودایی را دینی انزوا جویانه می داد که در آن باید به تمام لذتهای دنیوی پشت کرد و چون زن مظهری از این لذات است، پس باید از آن نیز پرهیز و دوری کرد. بنابراین در آیین هندیان، زن نازلترین شأن شخصیتی و اجتماعی را دارد که از حضور در فعالیت های اجتماعی و مذهبی محروم شده است. زنان از نظر قانون ناخالص اند و ارزشی ندارند. ازدواج با دختر نابالغ، بیوگی دائمی زنان، جدایی زنان از مردان نامحرم، سوزاندن زنان با شوهر متوفی شان جمله رفتارهای غیر انسانی پیروان این آیین دربارۀ زنان است. تا جائی که در داستان های کهن این سرزمین، غالب زنان سرکشِ اهل تجربه، در هاله مکاری، حیله گری و خیانت کاری معرفی می شوند و در مقابل زنان مطیع، آرام و بی اراده مورد ستایش قرار می گیرند!