بررسی ریشههای زنستیزی در هزار و یکشب (قسمت نهم)
نویسندگان: حسین حسنپور آلاشتی، سوگل خسروی
شهرزادِ راهدان به تعبیری نماد حکمت دانای مزدایی است و چارهجویی عرصۀ خونباری است که از سوی پادشاهی بیمار و خونخوار ایجاد شده است. او چارۀ آزِ شهوت و خشم شهریار را، بیان حکایتها و داستانها و سحر و جادوی کلام میداند. روانشناسان معتقدند که قصه اثر درمانی دارد و یکی از شگردهای پزشکی کهن هندوستان، شگرد قصهگویی جهت درمان اختلالات روانی بیماران است؛ شگردی که توسط شهرزاد نیز اعمال میشود تا پادشاه، سلامتش را بازیابد. قدرت و توانایی شهرزاد را میتوان با استر، قهرمان زن تورات مقایسه کرد؛ زیرا شهرزاد همانند استر که همۀ قومش را نجات میدهد، دختران بیگناه سرزمینش را از تیغ جلاد میرهاند. زیرا او معتقد است که همۀ زنان را به یک چوب نباید راند و یقین دارد که مکر و حیلهگری زنان، گاه برای جبران جور و ستمی است که بر وی روا داشتهاند و گاهی همچون مکر و نیرنگبازی شهرزاد، هدفی والا و انسانی در پی دارد. بسیاری از داستانها و حکایتها در ظاهر به بزهکاری و حیلۀ زنان دلالت میکند اما برای خوانندۀ امروزی، پیچیدگیها و سوالهایی را باز مینمایاند؛ علت خیانتکاری زن چیست؟ و مکر و حیلۀ او واکنشی در مقابل کدام رفتار است؟
نمونههای این زنان پرهیزگار و کاردان را در هزارویک شب در حکایتهای «زن صدقه دهنده»، حکایتِ «عبدالله فاضل» و حکایتِ «شاه و زن وزیر او» میبینیم. هم چون نمونه هایی از دختران و زنان زیرک و دانا را در حکایتهای «هارون الرشید و سه دختر شاعر» و «انوشیروان و دختر دهاتی» می توان دید که همگی دانایی و زیرکی و کاردانی زنان و دختران است.
دستۀ دیگری از زنان هزار و یکشب، عجوزها هستند؛ پیرزنهایی که گاهی پست و پلید و گاهی مهربانند. عجوزها در بسیاری از داستانها واسطهای هستند برای رساندن عاشق و معشوق به هم و حیلهگری و ترفند این پیرزنها برای وصال عاشقان است مانند حکایت «اردشیر و حیاتالنفوس». در واقع اینان دلّالان محبت هستند که «گویی میخواهند سترونی خود را با عشقورزی اربابشان جبران کنند.» در این داستان عجوزی که دایۀ حیاتالنفوس است، با استفاده از تجربیات خود او را به عشق اردشیر ترغیب میکند. دستۀ دیگری از عجوزها بد ذات و پلیدند و هیچ وجه مثبتی در شخصیت آنها دیده نمیشود که موجب فریب خوردن زنان ساده و پاکدامن میشوند مانند حکایت «دختر تازیانه خورده»که در آن عجوزی که دایۀ خانۀ امین است، دختر ثروتمندی را به خانۀ امین برده و او را به عقد امین در میآورد و در ادامه همین پیرزن دختر را ترغیب میکند تا به همسرش خیانت کند و این چنین موجب جدایی آن دو از هم میشود. نمونۀ دیگر، دلیله محتاله است که نمونه کامل یک عجوزه حیلهگر است که در دو داستان «احمد دنف و حسن شومان» و «دلیله محتاله و علی زیبق» دیده میشود.