بررسی ریشههای زنستیزی در هزار و یکشب (قسمت ششم)
نویسندگان: حسین حسنپور آلاشتی، سوگل خسروی
تا روزگاری که اصول مادر شاهی برقرار بود و نسبت فقط از سمت زنان تعیین میشد، میراث عموماً به نزدیکترین اقوام یعنی به همخونهای شاخۀ مادر میرسید اما پس از آن که در اثر گلهداری و پیشرفت زراعت، ثروت فزونی یافت و همچنین با انقلاب مذهبی که بر اثر آن خدای هم توان، جایگزین زن ایزدان پیشین میشود، و موقعیت اجتماعی و اقتصادی مردان بالا رفت به این فکر افتادند که رسم موجود میراث را به نفع فرزندان خود دگرگون سازند که این تحول یکی از شگفتترین و بزرگترین انقلابات اجتماعی بود. ملغی شدن و واژگون شدن حقوق مادری، شکست بزرگ تاریخی جنس زن بود. این چنین مرد در خانه فرمانروا شد، مقام زن پایین آمد و اسیر و بنده مرد و در اختیار او قرار گرفت و رفتهرفته با گذشت زمان زن، این موجود انسانی که بقای بشریت را تضمین میکند، پیش از آن که انسان باشد، یک کالا شد، یکی شیای که میتوان از آن بهرهبرداری نمود و برای لذت بردن از آن استفاده کرد و اینچنین خصلت جامعۀ پدرسالاری، حفظ و ضبط مناسبات جنسی زن است و دغدغۀ مرد، احتمال خیانت زن است و تصور اینکه وی نام و اموالش را به فرزندی اعطا کند که از خون او نباشد، بدترین سختگیریها را در قبال زن معمول میدارد. این چنین زن مظهر شرّ و فساد میشود و تهدید خطری است که آرامش و نظم جامعه را به خطر میاندازد. در واقع زبونی و کوچکشمری زن منحصر به منطقه و فرهنگ خاصی نیست و بسیارند جوامع مردسالاری که زن را شرّی میدانند که از بخت بد قابل اجتناب نیست و چون نمیتوان از او گذشت، میکوشند تا حوزۀ اختیار و اقتدار او را هر چه تنگتر و محدودتر کنند و از زن تصویری معکوس تصویر خود بسازند تا جایی که مرد مظهر خیر میشود و زن، مظهر شر؛ یکی قوی است و دیگری ضعیف که باید مطیع اوامر طرف مقابل باشد. در چنین محیط پراقتدار مردانه، هرگونه قدرت و توانایی زن در معنی با مکر و فسون مترادف میشود و خشونت و بد رفتاری جامعۀ پدرسالاری با زن مبیّن ترس آن جامعه از زن است. هدف ما در این مقاله بررسی علل بیعدالتیهاییست که موجب بدرفتاری نسبت به زن و در زیر تسلط نگاه داشتن او شده است. نظامی که تحت آن از زن همانند سایر کالاها استفاده میکنند که چنین رفتار وقیحانهای موجب نابود کردن تمام استعدادها، تواناییها و خواستههای یک زن است.