چون شب چهل و سوم برآمد
دوشنبه, ۱۶ اسفند ۱۳۹۵، ۱۱:۴۹ ب.ظ
شهرزاد گفت: ای مَلِک جوانبخت! چون خلیفه این بگفت علینورالدین گفت: چه میشود که صیادی به پادشاهی خط بنویسد و پادشاه خطّ او را بخواند؟ تا حال کجا شده که پادشاه خط صیاد را بخواند؟ هرگز چنین اتفاقی نیفتد! خلیفه گفت: درست میگویی. اما من علت را به تو میگویم، ما در یک مکتب با هم بودیم. او را بخت یاری کرد؛ سلطان بصره شد و خدا نخواست و مرا صیاد کرد. اما او مرا بسیار وفادار و حقشناس است. من هیچ تمنایی از او نکردهام مگر اینکه حاجت مرا به ضرورت برآورد. علینورالدین گفت: حالا که اینطور میگویی اگر راست است بنویس. خلیفه قلم و دوات گرفت و پس از نوشتن بسم الله الرحمن الرحیم، به نام خداوند بزرگ، نوشت ...
ادامۀ قصه را اینجا گوش کنید.