شهرزاد گفت: ای مَلِک جوانبخت! ملک ضوءالمکان خراج دمشق را به سپاه پخش کرد و هیچچیز بر جا نگذاشت و امرا زمین را بوسیده ملک را ثنا گفتند و به خیمهها بازگشتند. چون روز دیگر شد، ملک سپاه را به مسافرت مأمور ساخت. سه روز سفر کردند. روز چهارم به بغداد درآمدند. دیدند که شهر را زیور بستهاند. ملک ضوءالمکان به قصر پدر رفته ...
ادامۀ قصه را اینجا گوش کنید.
- ۰۴ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۳:۳۴