چون شب یکصد و هشتاد و دوم برآمد
جمعه, ۲۶ آبان ۱۳۹۶، ۰۳:۴۶ ب.ظ
شهرزاد گفت: ای مَلِک جوانبخت! دهنش به صورت کیکی درآمد و قمرالزمان را از جای نرمی بگزید. از شدّت سوزش گزیدن از جای بجنبید و در پهلوی خود کسی خفته یافت که نفسش ز مشک خوشبوتر، بدنش از حریر نرمتر بود...
ادامۀ قصه را اینجا گوش کنید.
- ۹۶/۰۸/۲۶