حکایتِ هزار و یک‌شب

حکایتِ هزار و یک‌شب

هزار و یک شب، هزار و یک قصّه بشنوید:

در کانالِ «شهرزادِ قصه‌گو»👇🏻

T.me/ShahrzadeQessegoo

سایت:
www.ShahrzadeQessegoo.ir

پیوندها

چون شب یکصد و پنجاه و هفتم برآمد

چهارشنبه, ۲۴ آبان ۱۳۹۶، ۱۱:۵۴ ب.ظ

شهرزاد گفت: ای مَلِک جوان‌بخت! ابوالحسن کنیز را به در خانه گذاشته خود به درون رفت. چون علی‌بن‌بکار او را بدید فرحناک شد. ابوالحسن گفت که: شمس‌النهار کنیز خود را فرستاده و رقعه نوشته است و در آن رقعه تو را سلام رسانده از نیامدن خود عذر خواسته و کنیزک بیرون در ایستاده. اگر به آمدنش جواز دهی بیارمش...

ادامۀ قصه را اینجا گوش کنید.

  • ۹۶/۰۸/۲۴
  • سَرو سَهی