حکایتِ هزار و یک‌شب

حکایتِ هزار و یک‌شب

هزار و یک شب، هزار و یک قصّه بشنوید:

در کانالِ «شهرزادِ قصه‌گو»👇🏻

T.me/ShahrzadeQessegoo

سایت:
www.ShahrzadeQessegoo.ir

پیوندها

چون شب یکصد و پنجاه و چهارم برآمد

شنبه, ۲۰ آبان ۱۳۹۶، ۱۱:۱۰ ب.ظ

شهرزاد گفت: ای مَلِک جوان‌بخت! ملاح در بردن ایشان تعجیل همی کرد تا این‌که به ساحل برسیدند. کنیز ایشان را وداع کرده بازگشت و گفت که: قصد من این بود که از شما جدا نشوم؛ ولی قدرت ندارم که از این مکان آن سوی‌تر روم. چون کنیزک بازگشت، علی‌بن‌بکار در پیش ابوالحسن بیخودانه بیفتاد...

ادامۀ قصه را اینجا گوش کنید.

  • ۹۶/۰۸/۲۰
  • سَرو سَهی