چون شب یکصد و پنجاه و دوم برآمد (بخش دوم)
شنبه, ۲۰ آبان ۱۳۹۶، ۱۱:۰۹ ب.ظ
شهرزاد گفت: پس خارپشت پیوسته ایشان را به این سخنان پند میگفت و به همین حرفها زهد و پرهیزگاری آشکار میکرد تا اینکه ایشان بر او اعتماد کرده فریب نیرنگ او را بخوردند و به خانۀ او درآمدند. خارپشت در خانه بگرفت و دندان در هم سودن آغاز کرد. چون حیلۀ آن پلیدک به قمریان آشکار گشت...
پ.ن: جولا به نساج گویند. (لغت نامۀ دهخدا)
ادامۀ قصه را اینجا گوش کنید.
- ۹۶/۰۸/۲۰