چون شب یکصد و چهل و دوم برآمد (بخش دوم)
جمعه, ۱۹ آبان ۱۳۹۶، ۱۱:۵۲ ب.ظ
شهرزاد گفت: پس از آن بر آن مال حمله کرد و تمامت آنها را براند. آن گاه مردان با تیغهای جوهری و نیزههای بلند روی بدو آوردند و پیشرو ایشان ترکی بود دلیر و کارزار دیده. به کانماکان حمله آورد و گفت: وای بر تو! اگر بدانی که این مال از آن کیست، چنین کارها نکنی. بدان که این مال از طایفۀ رومیاناند که ایشان دلیر جهاناند و ایشان یکصد تن سوار هستند که هیچ ملک را اطاعت نکنند و اسبی از ایشان به سرقت بردهاند و ایشان سوگند یاد کردهاند که از اینجا بازنگردند مگر اینکه اسب به دست آوردند. کانماکان چون این بشنید بانگ برایشان زد که این همان اسب است که طالب آن هستید...
ادامۀ قصه را اینجا گوش کنید.
- ۹۶/۰۸/۱۹