حکایتِ هزار و یک‌شب

حکایتِ هزار و یک‌شب

هزار و یک شب، هزار و یک قصّه بشنوید:

در کانالِ «شهرزادِ قصه‌گو»👇🏻

T.me/ShahrzadeQessegoo

سایت:
www.ShahrzadeQessegoo.ir

پیوندها

چون شب یکصد و سی و هشتم برآمد

جمعه, ۲ تیر ۱۳۹۶، ۱۱:۵۴ ب.ظ

شهرزاد گفت: ای مَلِک جوان‌بخت! شوهر نزهت‌الزمان گفت که: زن برادر را گرامی بدار و او را بی‌نیاز گردان. کار نزهت‌الزمان با مادر کان‌ماکان بدین‌سان گذشت و اما کان‌ماکان و دختر عمش قضی‌فکان پانزده ساله شدند و قضی‌فکان دختری بود سیمین‌بر و آفتاب‌روی و باریک میانه و سروقد...

ادامۀ قصه را اینجا گوش کنید.