چون شب یکصد و بیست و پنجم برآمد
جمعه, ۱۲ خرداد ۱۳۹۶، ۱۱:۰۵ ب.ظ
شهرزاد گفت: ای مَلِک جوانبخت! آن جوان با تاجالملوک گفت: پس از آن به باغ درآمده همی رفتم تا به آن مکان برسیدم. دیدم که دختر دلیلۀ محتاله نشسته و سر به زانو زده و گونه اش زرد گشته و چشمانش از غایت گریستن دردناک شده و چون مرا دید گفت ...
ادامۀ قصه را اینجا گوش کنید.