شهرزاد گفت: ای مَلِک جوانبخت! دختر با شرکان شراب همی نوشید تا اینکه نشئۀ شراب و عشق به شرکان چیره شد. پس از آن دختر به کنیزکی گفت: یا مرجانه! آلت طرب بیاور. کنیزک برفت و عود و چنگ و نای حاضر آورده دختر عود بگرفت و تارهای آن را محکم کرده بنواخت و به آواز خوش نغمه پرداخت. پس از آن کنیزکان یکیک برخاسته آلت طرب بنواختند و به زبان رومیان ابیات برخواندند و شرکان در طرب شد. آنگاه خاتون ایشان گفت: ای مسلمانزاده! دانستی که چه گفتم؟ شرکان گفت: ندانستم، ولکن از خوبی انگشتان تو در طرب شدم. ماهروی بخندید و گفت: اگر من به زبان عربی نغمه بخوانم چه خواهی کرد؟ شرکان گفت: خردم یکسر به زیان خواهد رفت ...
ادامۀ قصه را اینجا گوش کنید.
- ۲۲ اسفند ۹۵ ، ۲۳:۲۱